banner

۱۳۸۸ فروردین ۱۰, دوشنبه

عكسبرداري عجيب از دختران در خيابان

عكسبرداري دو جوان از زنان و دختران در مركز پايتخت، آنها را به دادسراي جنايي تهران كشاند. صبح روز شنبه 11 اسفند، دختر جواني وحشتزده و هراسان خود را به مأموران پليس در حوالي ميدان انقلاب تهران رساند و در حالي كه دو مرد جوان را با اشاره دست نشان مي‌داد به ماموران گفت آنها با دوربين‌هاي تلفن همراه خود از دختران و زنان جوان عكسبرداري مي‌كنند. با اين گزارش، ماموران به سرعت دو مرد جوان را دستگير كرده و در بازرسي از آنها متوجه شدند كه ادعاي دختر جوان واقعيت داشته است. با انتقال متهمان به اداره 12 آگاهي پايتخت، در بازرسي كارت حافظه تلفن همراه‌ آنها، ماموران با عكس ده‌ها دختر و زن جوان مواجه شدند كه متهمان با دوربين خود به‌صورت مخفيانه از آنها در خيابان عكس گرفته بودند. دو متهم بعد ازانتقال به دادسراي جنايي تهران در دفاع از خود به قريشي‌زاده - داديار شعبه 6 - گفتند كه انگيزه خاصي از عكسبرداري نداشته‌اند و تنها مي‌خواسته‌اند كيفيت دوربين تلفن همراهشان را امتحان كنند. با اين ادعاي عجيب متهمان، داديار پرونده براي بررسي‌هاي تخصصي و افشاي راز عكس‌هاي مخفيانه، دستور بازجويي تخصصي از متهمان را براي پليس آگاهي صادر كرد.

تجاوز داماد خانواده به خواهر زن خودو قتل دختر پنج ساله !

جنایتكاری كه پس از آزار و اذیت خواهرزن پنج ساله اش او را به قتل رسانده بود دستگیر شد. عصر روز 20 مهرماه مردی به پاسگاه روستای مهرغان از توابع بخش میناب استان هرمزگان مراجعه كرد و گفت؛ دختر بزرگم باردار است و چون شوهرش روزها سر كار می رود برای اینكه او تنها نماند دختر پنج ساله ام زینب را به خانه او می فرستادم. صبح امروز داماد 22 ساله ام قنبر با موتور به دنبال زینب آمد و او را با خودش برد اما پس از آن دیگر هیچ كس دخترم را ندیده است.
در پی اظهارات این مرد داماد وی احضار شد و تحت بازجویی قرار گرفت. قنبر به كارآگاهان گفت؛ از وقتی كه زنم باردار شد هر روز زینب را به خانه مان می بردم تا همسرم تنها نباشد و شب ها وقتی از سر كار برمی گشتم دوباره او را به خانه شان برمی گرداندم. دیشب هم مثل همیشه زینب را به خانه پدرش بردم و او در خیابان به سمت در خانه شان رفت و از آن به بعد او را ندیدم.به دنبال اظهارات قنبر كارآگاهان به تحقیق از همسایه های خانه دختر مفقود شده پرداختند. اما هیچ فردی زینب را شب قبل از ناپدید شدنش ندیده بود.
از آنجا كه هیچ كس اظهارات قنبر را تایید نكرده و از سویی او در حرف هایش دچار ضدونقیض گویی شده بود وی بار دیگر تحت بازجویی قرار گرفت. قنبر در این مرحله از تحقیقات حرف های متفاوتی زد اما سرانجام از كشته شدن كودك پنج ساله خبر داد و گفت؛ شب حادثه در حالی كه زینب پشت موتورسیكلتم نشسته بود به طرف پمپ بنزین در حال حركت بودیم كه در بین راه ناگهان او از موتورسیكلت بر زمین افتاد. وقتی سراغ او رفتم متوجه شدم مرده است. من كه وحشت كرده بودم تصمیم گرفتم جنازه زینب را دفن كنم. در ادامه پیكر او را به یك باغ لیمو در روستای تخت بردم و خاك كردم.
در پی اظهارات این مرد و با دستور بازپرس جاوید امانی - بازپرس كشیك جنایی - اكیپی ویژه به محلی كه قنبر اعلام كرده بود رفتند و با كمك او توانستند جسد زینب را از یك گودال بیرون بكشند. در ادامه جسد مقتول پنج ساله در اختیار كارشناسان پزشكی قانونی قرار گرفت. از سویی قنبر كه تا این مرحله از تحقیقات اظهارات متناقضی را بیان كرده بود این بار ادعای دیگری مطرح كرد.
او گفت؛ آن روز به منزل پدرزنم رفتم تا زینب را به خانه ام ببرم. اما در بین راه مسیرم را تغییر دادم و خواهرزنم را به بهانه آبیاری به باغی در روستای تخت بردم. قرار بود پس از آبیاری باغ زینب را نزد همسرم ببرم اما یك لحظه فكری به سرم زد و او را مورد آزار قرار دادم. نمی دانم چطور شد اما وقتی به خودم آمدم دختر پنج ساله بیهوش شده بود. بلافاصله او را داخل حوض آبی كه آنجا بود انداختم تا به هوش بیاید اما سرش به یك سنگ برخورد كرد. خواستم او را از حوض بیرون بیاورم اما زینب مرده بود. از شدت ترس دست و پایم را گم كرده بودم. با كاری كه كرده بودم آبرویم در خطر بود. به همین دلیل تصمیم گرفتم خواهرزنم را همانجا سر به نیست كنم. جسد را داخل یك گونی گذاشتم و كنار چند درخت دفن كردم.
اعترافات این مرد جنایتكار در حالی بود كه گزارش پزشكی قانونی نیز تعرض به دختر پنج ساله را تایید می كرد.به گزارش ایسكانیوز به دنبال اعترافات تكان دهنده این مرد وی با صدور قرار قانونی روانه زندان شد و به زودی پس از صدور كیفرخواست در دادگاه كیفری مورد محاكمه قرار خواهد گرفت.

عکس های جدید گلشیفته فراهانی در USA




عاقبت دختری خوشگل


اول رو صفحه کلیک راست کنید بعدش گزینه SELECT ALL رو بزنید.تغیرات رو مشاهده خواهید کرد.
توجه داشته باشید که تغییر فقط در مرورگر اینترنت اکسپلرور قابل مشاهده است!

۱۳۸۸ فروردین ۵, چهارشنبه

کلیپ دیدنی از جشن چهارشنبه سوری


کلیپ بسیار دیدنی از جشن چهارشنبه سوری چند وقت پیش در شهرک غرب تهران

برای دانلود کلیپ اینجا کلیک کنید
كليپ موبايل ,كليپ جديد موبايل,دانلود كليپ موبايل,دانلود كليپ تصادف,دانلود كليپ موتور سواري,دانلود كليپ هاي جديد ,كليپ موبايل,كليپ موبايل خفن,كليپ حركات نمايشي ,كليپ هاي جديد ,كليپ هاي موبايل,سايت كليپ موبايل ,كليپ هاي جديد موبايل,كليپ دانلود,دانلود كليپ ,دانلود جديدترين كليپ ها ,دانلود نرم افزار موبايل,دانلود كليپ هاي موبايل

۱۳۸۷ اسفند ۲۶, دوشنبه

سخنان زرتشت درباره ي تنهايي

يك نوع تنهايي هست كه پناه ومامن بيماران است ويك نوع تنهايي ديگري هست كه انسان رااز آسيب بيماران درامان مي دارد.

********************

جايي ميتواني به تنهاييت اعتماد كامل كني كه پندار نيك (هومت) درآنجا خانه دارد.

********************

اهريمن نيز به تنهايي پناه مي برد ، اما تنهايي اوبه معناي شكست است وتنهايي تو به معناي ممتاز بودن.

********************

تنهايي مدرسه اي است( مكتبي است)كه همه ي انسانهاي بزرگ در آن تحصيل كرده اند.

********************

تنهاي ات زرگ وبزرگتر ميشود اگر از آن بگريزي ، پس در آن بمان ، اما بتاز وعصيان كن.

حکایت بهشت و موسی

روزی حضرت موسی در خلوت خویش از خدایش سئوال می کند : آیا کسی هست که با من وارد بهشت گردد ؟ خطاب میرسد : آری ! موسی با حیرت می پرسد : آن شخص کیست ؟خطاب میرسد : او مرد قصابی است در فلان محله ، موسی می پرسد : میتوانم به دیدن او بروم ؟ خطاب میرسد : مانعی ندارد !
فردای آن روز موسی به محل مربوطه رفته و مرد قصاب را ملاقات می کند و می گید : من مسافری گم کرده راه هستم ، آیا می توانم شبی را مهمان تو باشم ؟ قصاب در جواب می گوید : مهمان حبیب خداست ، لختی بنشین تا کارم را انجام دهم ، آن گاه با هم به خانه می رویم ، موسی با کنجکاوی وافری به حرکات مرد قصاب می نگرد و می بیند که او قسمتی از گوشت ران گوسفند را برید و قسمتی از جگر آنرا جدا کرد در پارچه ای پیچید و کنار گذاشت . ساعاتی بعد قصاب می گوید : کار من تمام است برویم ، سپس با موسی به خانه قصاب می روند و به محض ورود به خانه ، رو به موسی کرده و می گوید : لحظه ای تامل کن ! موسی مشاهده می کند که طنابی را به درختی در حیاط بسته ، آنرا باز کرده و آرام آرام طناب را شل کرد . شیئی در وسط توری که مانند تورهای ماهیگیری بود نظر موسی را به خودجلب کرد ، وقتی تور به کف حیاط رسید ، پیرزنی را در میان آن دید با مهربانی دستی بر صورت پیرزن کشید ، سپس با آرامش و صبر و حوصله مقداری غذا به او داد ، دست و صورت او را تمیز کرد و خطاب به پیرزن گفت : مادرجان دیگر کاری نداری ، و پیرزن می گوید : پسرم ان شاءالله که در بهشت همنشین موسی شوی . سپس قصاب پیرزن را مجدداً در داخل تور نهاده بر بالای درخت قرارداده و پیش موسی آمده و با تبسمی می گوید : او مادر من است و آن قدر پیر شده که مجبورم او را این گونه نگهداری کنم و از همه جالب تر آن که همیشه این دعا را برای من می خواند که " انشاء الله در بهشت با موسی همنشین شوی! "
چه دعایی !! آخر من کجا و بهشت کجا ؟ آن هم با موسی !
موسی لبخندی می زند و به قصاب می گوید : من موسی هستم و تویقیناً به خاطر دعای مادر در بهشت همنشین من خواهی شد !
تمام نا تمام من ! با تو تمام می شود!
کانفیلد فیشر می گوید : " مادر ، فردی نیست که به او تکیه کنیم ، بلکه کسی است که ما را از تکیه کردن به دیگران بی نیاز می سازد

هر آنچه خدا بخواهد

سالهاي بسيار دور پادشاهي زندگي ميكرد كه وزيري داشت. وزير همواره ميگفت: هر اتفاقي كه رخ ميدهد به صلاح ماست.
روزي پادشاه براي پوست كندن ميوه كارد تيزي طلب كرد اما در حين بريدن ميوه انگشتش را بريد،وزير كه در آنجا بود گفت: نگران نباشيد تمام چيزهايي كه رخ ميدهد در جهت خير و صلاح شماست !
پادشاه از اين سخن وزير برآشفت و از رفتار او در برابر اين اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زنداني كردن وزير را داد...
چند روز بعد پادشاه با ملازمانش براي شكار به نزديكي جنگلي رفتند. پادشاه در حالي كه مشغول اسب سواري بود راه را گم كرد و وارد جنگل انبوهي شد و از ملازمان خود دور افتاد،در حالي كه پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سكونت قبيلهاي رسيدكه مردم آن در حال تدارك مراسم قرباني براي خدايانشان بودند، زماني كه مردم پادشاه خوش سيما را ديدند خوشحال شدند زيرا تصور كردند وي بهترين قرباني براي تقديم به خداي آنهاست!!!
آنها پادشاه را در برابر تنديس الهه خود بستند تا وي را بكشند، اما ناگهان يكي از مردان قبيله فرياد كشيد : چگونه ميتوانيد اين مرد را برايقرباني كردن انتخاب كنيد در حالي كه وي بدني ناقص دارد، به انگشت او نگاه كنيد !!! به همين دليل وي را قرباني نكردند و آزاد شد. پادشاه كه به قصر رسيد وزير را فراخواند و گفت:اكنون فهميدم منظور تو از اينكه ميگفتي هر چه رخ ميدهد به صلاح شماست چه بوده زيرا بريده شدن انگشتم موجب شد زندگيام نجات يابد اما در مورد تو چي؟ تو به زندان افتادي اين امر چه خير و صلاحي براي تو داشت؟!!وزير پاسخ داد: پادشاه عزيز مگر نميبينيد،اگر من به زندان نميافتادم مانند هميشه در جنگل به همراه شما بودم در آنجا زماني كه شما را قرباني نكردند مردم قبيله مرا براي قرباني كردن انتخاب ميكردند، بنابراين ميبينيد كه حبس شدن نيز براي من مفيد بود!!!

۱۳۸۷ اسفند ۱۱, یکشنبه

linkbox